1,890

یادم میاد زمانی بود كه خودم بودم و كوهی از كلمات در یك دفتر
اصلا تعجب نداشت كه كلمه ی نِگَرش را كنار كلمه تربچه پیدا كنم!
?
خب اینجوری خیلی سخت بود برام بخام كلمه ها را بخاطر بسپارم!
پس تصمیم گرفتم كه شروع كنم به دسته بندی!
هر موضوع را از دیگری جدا كردم، اینكار دومزیت داشت:
اول اینكه اون كوووووه لغتِ فتح نشدنی تبدیل شده بود به چند تپه كاملا قابل دستیابی!
??
دوم و مهمتراینكه وقتی مثلا داشتم كلمات شغلها را از هم جدا می كردم میفهمیدم: اوووووه، من چند تا شغل بلد نیستم و تا حالا نمیدونستم!
حتی یادمه یكبار وقتی داشتم انواع إحساسات ها را دسته بندی میكردم دیدم وا !
?
چقدر لیستش كوتاهه و از خودم خجالت كشیدم!
?
پس رفتم سراغ دیكشنری و هر كلمه ای كه احساس میكردم لیستم را خفن تر میكرد بهش أضافه كردم!

خب كسانی كه بأمن كلاس داشتن و من افتخار تدریس بهشون را داشتم بخاطر دارن كه
دسته بندی هنوز هم جز قوانین منه!
هر كلمه ای
هر انسانی
هر چیزی
نیاز به تعلق داره!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

فهرست